جدول جو
جدول جو

معنی پایمال شدن - جستجوی لغت در جدول جو

پایمال شدن
(نُ)
لگدکوب شدن. پی خسته شدن. پی سپر شدن. نیست و نابود شدن:
کبر پلنگ در سر ما و عجب مدار
کز کبر پایمال شود پیکر پلنگ.
سوزنی.
تو غافل در اندیشۀ سود و مال
که سرمایۀ عمر شد پایمال.
سعدی.
کرا سیم و زر ماند و گنج و مال
پس از وی بزودی شود پایمال.
سعدی.
اگر پور زالی و گر پیر زال
بدوران نمانی شوی پایمال.
حافظ.
، هدر شدن. باطل گردیدن، چنانکه خون کسی
لغت نامه دهخدا
پایمال شدن
زیر پاشدن پی سپر شدن، لگد کوب شدن، هدر رفتن باطل گردیدن (چنانکه خون کسی)
فرهنگ لغت هوشیار
پایمال شدن
((شُ دَ))
لگدکوب شدن، هدر رفتن، باطل گردیدن
تصویری از پایمال شدن
تصویر پایمال شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پامال شدن
تصویر پامال شدن
لگدکوب شدن، زیر پا له شدن، پی سپر شدن
فرهنگ فارسی عمید
(وِسْ)
ندم. تندم. ندامت. ندمان. نادم شدن. ندامت حاصل کردن. سدم. (تاج المصادر بیهقی) :
اگر پند من یک به یک نشنوی
بفرجام کارت پشیمان شوی.
فردوسی.
پشیمان شد از کشتن موبدان
ز درگاه کم گشتن بخردان.
فردوسی.
گر از گفتۀ خود پشیمان شوی
چو درماندگان سوی درمان شوی.
فردوسی.
پشیمان نشد هر که نیکی گزید
که بد زاب دانش نیارد مزید.
فردوسی.
بخواب اندرست آنکه بیکار گشت
پشیمان شود چونکه بیدار گشت.
فردوسی.
چو خشم آوری هم پشیمان شوی
بپوزش نگهبان درمان شوی.
فردوسی.
چو آزرده گشتی تو ای پیلتن
پشیمان شدم خاکم اندر دهن.
فردوسی.
که هرکس که بردارد از راه سنگ
پشیمان شود زانکه دارد بچنگ
وگر برندارد پشیمان شود
ز هردو به دل سوی درمان شود.
فردوسی.
وزانروی بهرام شد پر ز درد
پشیمان شده زانهمه کارکرد.
فردوسی.
همی راند بهرام پیش اندرون
پشیمان شده دل پر از درد و خون.
فردوسی.
هم آنگاه من زان پشیمان شدم
دلم خسته شد سوی درمان شدم.
فردوسی.
چو رستم بنزدیک توران رسید
پشیمان شد آه از جگر برکشید.
فردوسی.
پشیمان شد از کشتن یار خویش
کزان تیره دانست بازار خویش.
فردوسی.
برآنم که بینی پشیمان شوی
وزین کردهها سوی درمان شوی.
فردوسی.
شما زین گذشته پشیمان شوید
بنوی دگر باز پیمان شوید.
فردوسی.
پشیمان شوی زین بروز دراز
بپیچی همانا بگرم و گداز.
فردوسی.
پشیمان شد از رای و کردار خویش
همه تیره دانست بازار خویش.
فردوسی.
مکن ای جهاندار و باز آر هوش
پشیمان شود مرد بیهوده کوش.
فردوسی.
چون روزگاری برآمد هرون پشیمان شد از برانداختن برمکیان. (تاریخ بیهقی). تغیر ندهم بهیچ چیز از آنها که وقت بیعت مذکور شده و برنگردم از آن هرگز و پشیمان نشوم هیچوقت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316). چون آتش خشم بنشست پشیمان میشوم. (تاریخ بیهقی). آخر سلطان بحسنک داد و پشیمان شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 373).
پشیمان شد از گفتۀ خود بهو
ندید اندر آن چاره از هیچ سو.
اسدی (گرشاسب نامه ص 110).
گر دیوار از آنچه کرد پشیمان نشد
من نفس را زکرده پشیمان کنم.
ناصرخسرو.
سود نداردت پشیمان شدن
چون شود آن روز گمانت عیان.
ناصرخسرو.
چون پیش طالوت آمدند طالوت نیز پشیمان شده بود. (قصص الانبیاء ص 149). از این زرق... روزی پشیمان شوی. (کلیله و دمنه). شیر... از فرستادن دمنه پشیمان شد. (کلیله و دمنه). تهکن، پشیمان شدن. قرع فلان ٌ سنّه ، پشیمان گردید و برهم سائید دندان را از ندامت. تفنّد، افاخه، پشیمان شدن. تفکن، پشیمان شدن برگذشته. (منتهی الارب) ، توبه. انابت:
چیست پشیمانی آنکه بازنگردد
مرد بکاری کز آن شده ست پشیمان.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از پایمال گشتن
تصویر پایمال گشتن
زیر پای شدن زیر پا رفتن از بین رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نادم شدن ندامت ندامت حاصل کردن سدم منفعل شدن متاسف شدن پشیمانی خوردن پشیمانی یافتن پشیمانی گرفتن، توبه کردن انابت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایمال کردن
تصویر پایمال کردن
زیر پا کردن از بین بردن له کردن اضمحلال انهدام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا مال شده
تصویر پا مال شده
لگدکوب شده پی خسته شده پی سپر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پامال شدن
تصویر پامال شدن
زیر پا له شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایمال شده
تصویر پایمال شده
لگدکوب شده پی خسته شده پی سپر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایمال کردن
تصویر پایمال کردن
((کَ دَ))
زیر پا کردن، از بین بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پامال شدن
تصویر پامال شدن
((شُ دَ))
پایمال شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
للنّدم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
Renege
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
renier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
łamać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
להפר את ההסכם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
нарушать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
وعدہ توڑنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
প্রতিশ্রুতি ভঙ্গ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
kuvunja ahadi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
sözünden dönmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
약속을 어기다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
約束を破る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
धोखा देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
порушити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
mengingkari
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
ผิดสัญญา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
niet nakomen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
brechen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
incumplir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
rinnegare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
desistir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پشیمان شدن
تصویر پشیمان شدن
食言
دیکشنری فارسی به چینی